آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

لالایی شبانه من

   آرام چشمایت را روی هم بگذار من بیدار میمانم و کابوسها را یکی یکی از اتاقت دور خواهم کرد دوست دارم فسقلی دوست داشتنی موش کوچولوی من ...
21 مرداد 1392

ارزوی مامان و بابا

  خدایا   مرسی که منو لایق دونستی و همچین فرشته ای رو بخشیدی بهم تو رو به بزرگیت قسم فقط برام نگهش دار صحیح و سالم و خوشبخت  خدایا ازت میخوایم همینطور که لیاقت مادر و پدر شدن را به ما دادی توانایی خوب بزرگ کردن دخترم را هم به ما بدهی سپاس دیگه هیچی نمیخوام قول  قول  قول امین امین امین   سلامت و شادی و سر بلندیت ارزوی همیشه ماست اوینا مامان همیشه بهاری باش   ________________________________________   وقتی شانه های کوچکت پناهگاه استوار روح پریشانم میشود ! لذت لمس پیکر معصوم تر از باران توست که مرا وا می دارد به دوست داشتنت وقتی دستهای کوچک فرشته گونه ات را بر صورت خراشیده ...
21 مرداد 1392

انتخاب نام دخملی

  آوینا عشق ابدی در زبان اوستا به معنای زلال میباشد در زبان کردی به معنای عشق میباشد دختر پاک و بانویی که مثل اب زلال است و البته این دختر بهانه عاشقی ماست ________________________________________   آرزو میکنم همه این صفات در تو حک بشه و از اسمی که برات انتخاب کردیم خوشت بیاد وروجکم قندک مامان   ...
21 مرداد 1392

دندون جدید (6)

سلام عسلم گلم دندون جدید بیرون اورده مبارکه عزیزم پس علت بهونه گیری و بد خوابیات درد دندونت بود شرمنده که مامان انقدر دیر گیره و تا بیرون نیاد متوجه نمیشه عزیزم دیگه 4 تا دندون پایین داره 2 تا بالا قربونت برم دندون طلا ما الهی فدات شم که چقدر معصومانه درد میکشی خیلی سخته هر از مدت یکبار تکرار این درد و این پرسه همچنان ادامه داره .......... کاش قانونی بود که بدون درد دندون نی نی ها بیرون می اومد اخه خیلی سخته دلم از خودم گرفته که خبردار نشدم که حتی برات بی حسی بزنم یا دندون گیر بهت بدم شرمنده عسل خانم میدونم با اون قلب بزرگت مامانی رو میبخشی  دوست دارم ماه زندگیم هر روز که میگذره میبینم که بیشتر و بیشتر ب...
21 مرداد 1392

5 ماهگی عسلم + ناگفته های به بهانه 5 ماهگی

آوینا جان 5 ماهگیت مبارک   نمیدونم چرا بغض کردم حس میکنم خیلی بزرگ شدی و اون روزایی که منتظرش بودم بیاد اومده دلم میخواد روزی که ایشالا بزرگ شدی و دل نوشته هامو خوندی بدونی که تمام سعیمو برای حفظ ارامش تو کردم  بدونی که مامان شقایق و بابا سجادی تمام تلاششونو برای اینکه همه چیز برات فراهم باشه کردن اگه کوتاهی دیدی تو ببخش خدایا شکرت بابت صبری که به من و آوینا و سجاد دادی بازم به کمکت احتیاج داریم ما رو به حال خودمان نذار   سلام من در 5 ماهگیم خیلی خوبه کلی بزرگ شدم واسه خودم خانمی شدم چهار دست و پا راه میرم البته باید مامان کف دستشو بزار زیر پاهام و من خیلی با ناز و ادای دخترونه کلا ادا اصولام خیلی زیاد هست ی...
21 مرداد 1392

عسلم4 ماهه شد + واکسن 4 ماهگی

واکسن 4 ماهگی دیروز دختر خوشکل مامان واکسن 4 ماهگی زد هوراااااااااا  بمیرم برای خانم خوشکل مامان که انقدر صبوری کرد دیروز صبح با وحشت ازخواب بیدار شدم اوینا طبق معمول صبح زود بیدار شد سجادم سر کار بود قرار بود با دایی جون محمد ببریمش اصلا دلم نمی اومد امادش کنم خلاصه کلی باهاش بازی کردم وساعت 10بهش قطره استامینوفن دادم محمد و شبنم اومدن با یه عالمه دل نگرونی بردیمش بهداشت اول وزن و قد و اندازه سر فسقل خانم و اندازه گرفتن که خدا را شکر همه چی نرمال بود و بلاخره لحظه سخت واکسن رسید در گوشت زمزمه کردم نازنینم مجبورم وگرنه محال بود این کارو بکن فدات شم بخاطر سلامتی خودته و تو رو به دست دایی محمد سپردم و خودم رفتم توی حیاط بهداش...
21 مرداد 1392

غذای دختر گلم ( سوپ )

امروز برای دخترم سوپ درست کردم فدات بشم چند تا قاشق اول انقدر با بی میلی خوردی که ترسیدم که بد غذا باشی ولی بعد خوردی برای فرنی هم همینطوری چند قاشق و با بی میلی میخوری بعد رو دور میافتی دختر خوشکلم مستقله خودش قاشقو با دستا کوچولوی نازش میگیره   ...
21 مرداد 1392

بلاخره گوش اوینا سوراخ شد

سلام عزیزه دل مامان بعد از یه عالمه دل نگرونی بلاخره گوشت سوراخ شد حالا بماند که چقدر اشک ریختی و من چقدر چقدر پشیمون شدم اول اینکه اشتباه کردم نبردمت دکتر چون همه گفتن سنتی بهتره و دیگه پر نمیشه و از این حرفا منم عقلمو دادم دستشون سختم پشیمون شدم بمیرم که چقدر اذیت شدی شب قبلش با بابایی رفتیم برات گوشواره مناسب نوزادی گرفتیم همون شد که جو گیر شدیم و تصمیم گرفتیم گوشت سوراخ کنیم من که نتونستم بمونم رفتم بیرون سجادم که موند خیلی خودشو کنترل کرده بود ولی از چهرش میشد دید که چقدر ناراحته  وقتی برگشتم دیدم به پهنای صورت خوشگلت اشک ریختی منم باهات گریه کردم بغلت کردم بهت شیر دادم اما وسط شیر خوردن یهو میزدی زیر گریه نازنینم الا...
21 مرداد 1392

عروسکم 6 ماهه شد + واکسن 6 ماهگی

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی 6 ماهگیت مبارک فدات شم خیلی دوست دارم  ماهکم امروز قراره واکسن بزنی بابایی رفته دانشگاه وقتی برگشت میبریمت بهداشت الانم مثل فرشته ها خوابیدی وااااای که اصلا دلم نمیاد ببرمت دارم نقشه میکشم که به پات بی حسی دندونت بزنم تا که کمتر دردت بگیره ایشالا زود تموم میشه تا 6 ماه دیگه راحت میشی خورشیدکم فردا که حالت خوب شد برات یه جشن کوچولو میگیرم فدات شم     بلاخره واکسن 6 ماهگی امان از واکسن و استرس و استامینوفن و تب سنج روز چهارشنبه (92/2/4 ) که خوشکلم 6 ماهه شده بود و باید میرفتیم بهداشت برای چکاپ و واااااااااکسن از صبح دلم اشوب بود قطره استامینوفنم تایلانول برات گرفته بودم که ...
21 مرداد 1392